از دفتر عمر ما یکتا ورقی مانده ست


کز غیرت لطف آن جان در قلقی مانده ست

بنوشته بر آن دفتر حرفی ز شکر خوشتر


از خجلت آن حرفش مه در عرقی مانده ست

عمر ابدی تابان اندر ورق بستان


نی خوف ز تحویلی نی جای دقی مانده ست

نامش ورقی بوده ملک ابد اندر وی


اسرار همه پاکان آن جا شفقی مانده ست

پیچیده ورق بر وی نوری ز خداوندی


شمس الحق تبریزی روشن حدقی مانده ست